خانه پدری

تاکه بودیم نبودیم کسی...کشت ما را غم بی هم نفسی

خانه پدری

تاکه بودیم نبودیم کسی...کشت ما را غم بی هم نفسی

پادشاه و ادیب

یارو به طور مداوم کاندیدای انتخابات میشد و رای نمی آورد به خاطر اینکه پیش دیگران کم نیاورد          می گفت:   " مطمئنا باشید  در انتخابات آتی امسال اگر من نیایم پسرم خواهد آمد و مردم به او رای خواهند داد"

بی اختیار یاد حکایتی جالب افتادم که می گفت :

 پادشاهی پسری را به ادیبی داد و گفت این فرزند توست تربیتش همچنان کن که یکی از فرزندان خویش . ادیب خدمت کرد و متقبل شد و سالی چند بر او سعی کرد و به جایی نرسید و پسران ادیب در فضل و بلاغت منتهی شدند. ملک دانشمند را مؤاخذت کرد و معاتبت فرمود که وعده خلاف کردی و وفا به جا نیاوردی . گفت بر رای خداوند روی زمین پوشیده نماند که تربیت یکسان است و طباع مختلف.

گرچه سیم و زر ز سنگ آید همی در همه سنگی نباشد زرّ و سیم

در همه عالم همی تابد سهیل جایی انبان می کند جایی ادیم

آرمان شهر مهدوی, مدیریت علوی در تمدن اسلامی نوین

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله مباحث :

آرمان شهر مهدوی, مدیریت علوی در تمدن اسلامی نوین

بزودی در از کرخه تا مرودشت

نقش آرمان شهر مهدوی در تمدن سازی اسلامی نوین چیست؟

آیا آرمانشهر مهدوی آرمانگرایی به معنای لفظی  است و یا آرمانگرایی واقع بینانه به معنای واقعی؟

مدیریت علوی چیست و اهداف کلان ان در اداره امور جامعه اسلامی چگونه تببین می شود؟

 آیا غایت و نهایت ماهیت جمهوری اسلامی ایران خلاصه در تمدن اسلامی نوین است؟

و.......

از کلیه مسئولین و مدیران شهرستان, همچنین اندیشمندان و اصحاب رسانه  و کاندیداهای آتی شورای اسلامی شهر و روستا شهرستان مرودشت دعوت به عمل می آید باشرکت در سلسله مباحث آرمان شهر مهدوی, مدیریت علوی در تمدن اسلامی نوین راهکارهای علمی و عملی خود را در خصوص مسائل و مباحث شهرستان مطرح نمایند. مطمئنا مرودشت به عنوان شهری با هزاران پتانسیل بالقوه می تواند الگویی مناسب برای پیشرفت در سایه توسعه و برقراری عدالت اسلامی باشد.

یاسین

این یک مطلب سیاسی نیست!!!!

 

خروس دوست داشتنی محله ما!!!!!!

این خروس پر سفید دوست داشتنی محله ما شکوه , هیبت و مال و منالش چنان است که هر انسانی را مجذوب و مبهوت خود می  کند, او نه از عالم اقتصاد چیزی می داند و نه آن بالا بالاها کسی را می شناسد, اما خیلی ها او را می شناسند و برایش احترام قائل هستند.یکی می گفت او از منتقدان سر سخت,  داستان قفس صادق چوبک است و این داستان را اجحافی به جامعه ماکیان جهان می داند.... همان داستانی که خروس هایش ذلت را به عزت ترجیح می دادند و  انتظار برای مرگ با ذلالت را به زندگی با مکنت موس موس می کشیدند!!! به هرحال بگذریم , این خروس محله ما یک چندتایی خصلت دارد که گاهی به خود می گویم کاش خصلت های او را آب طلا می گرفتیم و به درب و دیوار قفس های ماکیان شهرمان آویزان می کردیم , شاید برخی ها درس عبرت بگیرند و از خواب طولانی زمستانی خود بیدار شوند. به کجراه نرویم و خلط مبحث نکنیم خروس دوست داشتنی محله ما :

ادامه مطلب ...

موش

 

موش ازشکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سر و صدا برای چیست. مرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و بسته‌ای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود .موش لب‌هایش را لیسید و با خود گفت :"کاش یک غذای حسابی باشد. اما همین که بسته را باز کردند، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد چون صاحب مزرعه یک تله موش خریده بود. موش با سرعت به مزرعه برگشت تا این خبر جدید را به همه حیوانات بدهد. او به هرکسی که می‌رسید، می گفت: "توی مزرعه یک تله موش آورد‌ه‌اند، صاحب مزرعه یک تله موش خریده است . . .". مرغ با شنیدن این خبر بال هایش را تکان داد و گفت: " آقای موش، برایت متأسفم. از این به بعد خیلی باید مواظب خودت باشی، به هر حال من کاری به تله موش ندارم، تله موش هم ربطی به من ندارد". میش وقتی خبر تله موش را شنید ، صدای بلند سر داد و گفت: "آقای موش من فقط می‌توانم دعایت کنم که توی تله نیفتی، چون خودت خوب می‌دانی که تله موش به من ربطی ندارد.

ادامه مطلب ...

لحظه ای لبخند!!!!!!!!!!!!

Just kidding

دوست بزرگوار, روشنفکر عزیز , پدر معنوی وبلاگ نویسان شهرستان , اسطوره عقلانیت و تفکر و زهد و پارسایی , ای مطلع از هر اموری در شهرستان!!!!!!!!

نویسنده در مطلب گذشته وبلاگ ,  بدون اشاره به فرد حقیقی و یا حقوقی (برخلاف و روال معمول) اینگونه آرزو کرد که :

ای کاش برخی از بزرگواران که  ,  در برداشتن گام هایشان  و قدم هایشان دچار تردید و دودلی هستند,هرچه زودتر تا دیر نشده فکری به حال پاهایشان کنند!!!!!!!!!  آرمانهای یک ملت , همان چیزی است که تو در قسمت نظرات وبلاگ از کرخه تا راین آن را با درج نیشخند(اموشن)  ,  آنها را به سخره کشیدی !!!  و ما هم آن را حذف کردیم , همان چیزی است که ,  جنابعالی و ... گاهی به مزاقتان گواراست که با قایق موتوریتان بر روی آن موج سواری کنید  !!!! و برای خود وجهه اجتماعی کسب کنید.....

 به هرحال شما بفرمائید پاهایتان کجا هست تا به نویسندگان وبلاگ سفارش کنیم  کمتر روی آن پا بگذارند!!!

راستی در خصوص افشاگریتان , بنده خدا خندید و گفت :

ترجیح می دهد فعلا روی موتورسیکلتش باشه و به خدا فکر کنه تا اینکه در جمع وبلاگ نویسان باشه به مانند برخی  به موتورسیکلتش فکر کنه.....