خانه پدری

تاکه بودیم نبودیم کسی...کشت ما را غم بی هم نفسی

خانه پدری

تاکه بودیم نبودیم کسی...کشت ما را غم بی هم نفسی

صرفا درد و دل

 

 

«سبحانک یا لا اله الا انت ،الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب» 

  

روزی فکر می کردم که می توان جهان را مدیریت کنم 

دیدم مدیریت جهان سخت است بی خیال شدم 

با خود گفتم در اولین قدم مدیریت ایران از هرچیزی اولویت دار تر است 

دیدم اولویت بندی برای مدیریت ایران زمان بر هست  

با خود گفتم مدیریت فارس تجربه ای بی بدلیل برای رسیدن به اهدافم هست 

دیدم اهدافم در قد و قواره فارس نیست 

گفتم مرودشت هم جزئی از فارس هست تغییر در مرودشت یعنی تغییر در فارس 

آستین ها را برای تغییر در نحوه مدیریت متعالی مرودشت به بالا روفتم 

دیدم دور و برم از صحرای کربلا هم خشک و خالی تر است 

با خود گفتم وبلاگ نویسی رو شروع کنم ثواب دار تر هست!!! 

وبلاگ نویس شدم دیدم چقدر سخت هست  

غلبه بر نفس اماره ای که هر لحظه و هر ثانیه ای بازار مکاره اش  

تو رو از خودت بی خود می کند.....  

چقدر سخت هست مدیریت گوشت و پوست بدن 

چقدر سخت هست چیزی رو نبینی و نشنوی و نگویی!!!! 

الهی...........

13 تجربه ناب برای موفق شدن در سازمانهای دولتی:

13 تجربه ناب برای موفق شدن در سازمانهای دولتی:

در صورتی که کارمند دولت هستید حتما از این تجربیات استفاده کنید.

ادامه مطلب ...

کارمند حاضر جواب

کارمندی به دفتر رئیس خود می رود و می گوید: «معنی این چیست؟ شما 200 دلار کمتر از چیزی که توافق کرده بودیم به من پرداخت کردید.»

رئیس پاسخ می دهد: «خودم می دانم، اما ماه گذشته که 200 دلار بیشتر به تو پرداخت کردم هیچ شکایتی نکردی.»

کارمند با حاضر جوابی پاسخ می دهد: «درسته، من اشتباه های موردی را می توانم بپذیرم اما وقتی به صورت عادت شود وظیفه خود می دانم به شما گزارش کنم.»

خبری آمد خبری در راه است

 

 

خبری آمد خبری در راه است

جهان منتظر افراشت بیرق موعود ایران است.

ندای آمد به هوش که ای پسرک با هوش  ،  تو را چه شد که کردی وطن را فراموش

گفتم  وطن ماوای من است ، افراشت بیرق  الله اکبرش حیات و ممات  تن است.

چگونه کنم آن را فراموش ،  آنگاه که خصم کند مرا به هوش

گفت وطنی که تو آن را میجویی! وطنی که تو آن را میکویی!

در کوی نامدارانش ، در انجایی که مردانش ،

فرش را عرش کردند بکوش ، مرگ را کردند هم آغوش ،

مردم را نیست فراموشی ، مرد را نیست مستی و بی هوشی

مست آن است که خورد جام الس ، رند آن است که کند قرب وطن

قرب یعنی علی و فاطمه ، قرب یعنی حسین و مجتبی

قرب یعنی اظهر الشمس الشموس ، قرب یعنی ندای انا روحی الفداه

قرب یعنی ای مردم کوی یار ، مدهوشید از بوی عطر یار

کنید دنیا را فراموش  روزی مرگ را خواهید کرد هم آغوش

تب و تاب دنیا را امانی است ، گریه یتیم التیام سوزش ناری است

که تو آن را افروختی به چند ، در کشا قوس جنگ خندگ

عمر بگذشت تو در کشا قوس کوچه ای ، کوچه ای در پست کوچه ای

گریه کن بر سجاده عشق ، سجودش برد تورا  تا بهشت

در آنجایی که مرگ حق است ، الهی اغفر الذنوب ندای روز شب است

مرد را نیست نامردی ، زن را نیست هفت رنگی

هفت شهر عطار را نیست دلتنگی ، عشق را یارب یارب است

شهادت مختص یاران حیدر است ، شهادت یعنی رمز خدا

شهادت یعنی خون و خاک ، ره راه حق المتقین

شهادت یعنی بنوش از نهر آب ، اندکی  کوچکی پیکی می ناب

شهادت یعنی لبخند بهشت ، جلوس بر هفت شهر قشنگ

شهادت یعنی نسیم گیسوی یار ، همان یاری که برد  زلفش تو را به باد

شهادت یعنی پیرو پیر مغان ، آنجایی که خدای متعال

گوید ای مرد جوان ، گر تو خواهی که گبر ایران شوی

پیرو حق و ولایت خوبان شوی

نکن ما را فراموش به حرف ، نکن یاد ما را خموش چو مرگ

یا رب یا رب  رمز خلوت شب است سجده بر خاک وطن منتهای ولایت حیدر است.......

سگی به شیری

    

 

روزی سگی به شیری گفت: با من کشتی بگیر
شیر سر باز زد، سگ گفت :
نزد تمام سگان خواهم گفت شیر از مقابله با من می هراسد
شیر گفت:
سرزنش سگان را خوشتر دارم از اینکه شیران مرا شماتت کنند که با
سگی کشتی گرفته ام!!!